

برای گفتن من ، شعر هم به گل مانده
نمانده عمری و ، صدها سخن به دل مانده
صدا.. که مرحم فریاد بود زخم مرا
به پیش درد عظیم دلم خجل مانده..
از دست عزیزان چه بگویم ، گله ای نیست
گر هم گله هست ، دگر حوصله ای نیست..
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست..
دیریست که از خانه خرابان جهانم
بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست
چلچله ای نیست..
در حسرت دیدار تو آواره ترینم
هر چند که تا منزل تو فاصله ای نیست
فاصله ای نیست..
از : اردلان سرفراز
دیدگاه
نیستش..
نمی دونم کجاست..
چه می کنه..
ولی می دونم که ندارمش..
هیچوقت نخواستم ، که تورو با چشمات به یاد بیارم..
نمی خواستم که تورو تو گم ترین آرزوهام ببینم
نمی خواستم که بی تو به دیوارا بگم ؛ هنوزم دوستت دارم..
آخه تو حول و ولای پریشونی و
تورو نداشتن تو گیرو داره
” ای بابا دله تو هیچ ، حال اون خوش ! ” ای بی مروت !
دیگه دلی می مونه ؟
که جونه دله کبوتر بتپه
که با شما از جونه زندگیش بگه ؟
بگه که هنوز زندس..
هنوز زندس..
اگه صدا صدای منه..
نفس اگه نفسه تو
بزار که اون خوش غیرتاش بدونن که دل
دله بابایی
دیگه دل نیس ، دیگه دل نمیشه
نه دیگه این واسه ما دل نمیشه..
دیدگاه