
لابراکا

حرمت نگه دار.. دلم ، گلم..
کاین اشک خون بهای عمر رفته من است..
میراث من نه به قید قرعه نه به حکم عرف
یکجا سند زدم همه را به حرمت چشمانت
به نام تو..
مهر و موم شده با آتش سیگارم
این سرگذشت کودکیست
که به سر انگشت پا هرگز دستش به شاخه هیچ آرزویی نرسیده است..
دیدگاه شما
شبانگاهان تا حریم فلک چون زبانه کشد سوز آوازم
شرر ریزد بی امان به دل ساکنان فلک ناله ی سازم
دل شیدا حلقه را شکند
تا برآید و راه سفر گیرد
مگر یکدم گرم و شعله فشان
تا به بام جهان بال و پر گیرد
خوشا ای دل
بال و پر زدنت
شعله ور شدنت ، در شبانگاهی
به بزم غم
دیدگان تری ، جان پر شرری ، شعله ی آهی
بیا ساقی
تا به دست طلب ، گیرم از کف تو
جام پی در پی
به داد دل ، ای قرار دلم
نوبهار دلم می رسی پس کی ؟
چو آن ابر نو بهارم من
به دل شور گریه دارم من
می توانم آیا نبارم من ؟
دیدگاه
صفحات